زندگی مشترک

زندگی زناشویی مقوله ی خیلی عجیبیه. تا تجربه اش نکنی نمی تونی بفهمیش. در عین حال تجربه ی همه ی آدما در این مورد با هم فرق داره. این نظر منه. من به جای بقیه نمی تونم حرف بزنم ولی احساسم بهم می گه که زندگی مشترک من بدون شک با زندگی مشترک همه ی آدمای دیگه فرق داره. منظورم این نیست که بگم زندگی من منحصر به فرده و مال بقیه نیست... نه... زندگی تک تک زوجها ویژگیهای خودشو داره که اونو از مال بقیه متمایز می کنه ولی این مانع این نمی شه که من فکر کنم زندگی ما منحصر به فرد نیست. یه کمی منظورم رو سخت می تونم بگم. همه ی ما حتی اگه بارها دوست دختر و دوست پسر عوض کرده باشیم باز هم نمی تونیم خصوصیات جفتی رو که قراره شریک زندگیمون باشه از تو این ارتباطات حدس بزنیم و فرضاً بگیم: من اخلاق مردا رو می شناسم همه همینجورن یا زنا سر و ته یه کرباسن . نمی دونم منظورم واضحه یا نه؟ منظورم اون ویژگی ازدواجه که فقط با تعهد دادن و زیر یه سقف زندگی کردن می تونی ازش سر در بیاری. یه برداشت از یه شکل رابطه که فقط با ازدواج می تونه صورت بگیره. به هر حال این فکرای تازه از تنور در اومده ی من بود و به هیچ وجه از این که ازدواج کردم پشیمون نیستم. پشت به پشت هم دادیم و داریم تو ظلمات مطلق راه می ریم. من به امید اون. اون به امید من. نه پیش رومون رو می بینیم و نه به پشت سر نگاه می کنیم. به امید هم راه می ریم. به پشت گرمی هم
افسانه

هیچ نظری موجود نیست: