پرنده سیاه کوچولو

پرنده سیاهی با نوک نارنجی هر روز می شینه روی شاخه تاک چسبیده به پنجره. پنجره آینه ای یه و تو خونه دیده نمی شه. یه صدای از تو حنجره می ده بیرون. یه صدایی بین یه جیر جیر خفیف و ناله. همزمان از سرما می لرزه. من نمی تونم کاری کنم. به محض اینکه دستگیره در رو می چرخونم پرواز می کنه و یکی دو روزی پیداش نمی شه. فقط از پشت شیشه از فاصله چند سانتی متری نگاش می کنم. این نزدیکترین فاصله ای یه که تا حالا یه پرنده ی آزاد رو دیدم.
فکر می کردم این پرنده تنها پرنده ی این شکلی تو این دور و براست. فکر می کردم این پرنده مال منه. مال من که هر روز تو این خونه تنهام. بهش می گفتم پرنده ی من و هر روز منتظر بودم و هستم که بیاد و جیر جیر کنه و دل منو آب کنه.
هفته ی پیش تو یکی از روزای خدا که سرمای هوا کمتر بود و از اون بارونای سطلی! از آسمون نمی بارید رفتم دم پنجره و دیدم شیش هفت تا پرنده ی سیاه کوچولو بالای درختهای کاج حیاط پرواز می کنند و سر و صدا راه انداختن.
خیلی حس عجیبی بود. پرنده ای که فکر می کردم فقط مال منه هیچکدوم نیست؟ هست؟ اصلاً پرنده ی سیاه کوچولوی من تو اینا هست یا نه؟ پرنده ای که هر روز روی شاخه تاک می شینه یه پرنده است؟ دو تاست؟ سه تاست؟ یکی یه؟
چطور آدم می تونه به یه چیزی احساس تعلق داشته باشه بدون اینکه به دگرگونی و تغییرات پیرامون اون چیز، یا پیرامون تغییر طرز فکر و ذهنیتش درباره اون چیز بی توجه باشه.
جهان متزلزلی یه. همه چیزهای شبیه به هم هر کدوم می تونن جای اون یکی رو بگیرن. پس این وسط تکلیف احساس تعلق چی می شه؟ احساس تعلق آمیخته به حس مالکیت که همه مون بارها تجربه کردیم.
اگه همه چیز به هیاهوی یک مشت پرنده ی سیاه کوچولو بالای بلندی کاجها شبیه باشه ، ای آقا تکلیف اینهمه دلبستگی آمیخته به تغیّر چیه؟
افسانه

۴ نظر:

امین گفت...

من اولین نظر رو می ذارم که افتتاح بشه

من فکر می کنم احساس تعلق رو آدم لازم داره که بتونه زندگی کنه و الا... اما مسئله اینه که زندگی اینقدر ناپایداره که ...که آدم گاهی وحشت می کنه

نمی دونم ....

ازادی گفت...

پرنده سیاه کوچولوت رو دوست دارم . فکر کنم هر جا که باشه ، فرقی نمی کنه کجا ، حس تعلق به یه جای دیگه توی سرشه .و این نمیدونم چه کوفتیه که قصد داره پرنده رو آزار بده!

nooshin گفت...

cheghad ghashaaaaaaaang.....azin kamtar nemishod! ba honar mandieh to...dsatanat hamisheh sabz azizam. booos

ناشناس گفت...

خیلی خوب بود افسانه...خیلی
نقطه