غرق شده در نور

همینه که نوشتم. بعله درست خوندید. احساس می کنم این روزا توی نور غرق شدم. شاید بعضی وقتا حالم خوب نباشه و کمی سایه هم بیاد توش اما شدت نوره جوریه که می تونم بگم غرق شده در نور. منظورم وجه عرفانی و مذهبی و اینجور مزخرفات نیست. نه! منظورم حالمه. حالم انقدر خوب هست که دوست دارم یه توصیف اینجوری از خودم و موقعیتم بکنم. شاید تا نیم ساعت دیگه همه چیز عوض بشه و بیام بنویسم غرق شده در تاریکی!!!!ولی فعلا این مهمه که در حال حاضر و نه تا نیم ساعت دیگه غرق شده در نورم. حس خوبی دارم. احساس خوب آدم بودن. چه طور بگم. اشرف موجودات خلق شده. نمی دونم چی بگم بهش. ولی حالی یه که آدم با خودش می گه من از پس همه کارای این دنیای بزرگ برمی آم. از اون حال ها که آدم به خودش می گه من یه کله شق تموم عیارم. هر کاری می تونم بکنم. هر کاری. حتما هر کس تو زندگیش این حس رو یک بار هم که شده تجربه کرده. منم قبلا تجربه کرده بودمش ولی این بار با یه سرخوشی و کیف خوبی یه. حس خوب تونستن. پیروز شدن. راه رفتن. نفس کشیدن. حس خوب دیدن دوستان. حرف زدن. ترانه گوش دادن. رقصیدن. زندگی کردن و زندگی کردن و زندگی کردن. می دونم که قرار نیست ژانگولری هوا کنم چون در حال حاضر احساس می کنم خودم ژانگولر خلقت هستم. خودم و خودم و خودم در کنار امین...../ افسانه